تصور کنید بعد از افطار در کانون گرم خانواده نشسته اید و با پدر و مادر و خواهر و برادر از در و دیوار حرف می زنید صدای بگو بخندتان فضای خانه را پر کرده است، تلویزیون هم روشن است و برای خودش برنامه پخش می کند و شما هم هر از گاهی نگاهی به آن می اندازید. ناگهان خنده بر لبان همه می خشکد، همه نگاهها بر صفحه تلویزیون دوخته می شود : دو سه دختر و پسر خردسال و کودک با لباس کهنه بیخ دیوار روی زیر اندازی پاره، در خانه ای که معلوم است آلونک خرابه ای بیش نیست، نشسته اند، دوربین نورسرخود فیلمبردار مثل فیلمهای مستند حیات وحش از روی چهره تک تکشان رد می شود. این شکل نمایش فقر برای خانواده شکم سیر شما دردناک است اما درد واقعی وقتی بر قلب شما چنگ می اندازد که دست پشمالویی وارد صحنه می شود. کارگردان سعی می کند با حرکت آهسته و موسیقی متن، صحنه چپاندن خرما توسط وزیر تعاون، محمد عسگری، به دهان کودکان یتیم و مستمند معنوی و روحانی جلوه کند.
لبخند کثیف آقای وزیر که به خیال خودش مملو از عطوفت پدرانه است واقعا مهوع است. دست آقای وزیر خرما و نان را در حلقوم کودکان یتیم فرو می کند و تیر شرم را در قلب ما.
نمی دانم شدت نور نور افکن تابیده بر صورت معصوم کودکان است که باعث شده به دوربین نگاه نکنند یا ترس و حیا. هر چه هست شرمی که آقای وزیر بویی از آن نبرده مارا می کشد. شرمی نه فقط از نمایش فقر که از شوی تلویزیونی یتیم نوازی. کاری که وظیفه هر دولتی است با این نمایش سخاوت و بزرگی آقای حقیر تلقی می شود.
سال گذشته هم به یاد دارم در نمایشی مشابه یکی از آقایان با یک دوجین همراه به شیرخوارگاه آمنه رفته بود و به هرکدام از بچه های یتیم به صف شده، نفری یک اسکناس هزار تومانی ( معادل ده هزار ریال) هدیه می داد.
نمی دانم اگر سیره علی و یتیم نوازی پنهانی اش آنچیزی است که شنیده ایم، این مانور شرم آور آقایان حکومتی که دم از سیره علی میزنند چیست؟ پس " از علی آموز اخلاص عمل" چه شد؟
پ.ن : عکسها مربوط به 13 شهریور 1389، افطاری علی لاریجانی با کودکان یتیم است.
0 نظرات:
ارسال یک نظر