۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

پدر عزیز! کمک کن این بُت حکومت اسلامی که برپاکردی را بشکنم

بزرگترین سوال ما نسل دومی و یا سومی ها، از پدران خود در مورد دلیل انقلاب سال 1357، هرگز به روشنی پاسخ داده نشده است. البته شاید در کنار عدم اعتراف به اشتباهات صورت گرفته در مسیر تحول خواهی آن زمان، حافظه ضعیف تاریخی و آثار و اخبار مبهم و مخدوشی که به ما رسیده است توان توجیه ما را ندارد؛ شاید هم این ما هستیم که وقتی آنچه اکنون بر ما می گذارد را در کنار آنچه از گذشته شنیده ایم قرار می دهیم، دلیل قانع کننده ای نمی یابیم.

اکنون سی سال از آنچه پدران ما خواسته یا ناخواسته، هدفمند یا بی هدف در آن دخیل بوده اند ولی نقشی غیر قابل انکار داشته اند، گذشته است. اصلا قصد بررسی علل انقلاب اسلامی و یا سیاستهای حکومت شاهنشاهی گذشته را ندارم. آنچه امروز ذهن مرا به خود مشغول کرده است این است که انقلابی که پدران برایش تلاش کردند، پسران سر نخواستنش می جنگند. چند سالی است جمله :«پدر، مادر، شما متهمید!...» (با اجازه از مرحوم شریعتی) چالش برانگیزترین موضوع بین نسل پدران و پسران است. اکنون زمان شماتت پدران و پرسش سوال بی پاسخ « پس چرا انقلاب کردید؟» به سر رسیده است. امروز نگرانی من این است که نکند فرزندم سالها بعد بپرسد چرا ترسو بودی و کاری نکردی؟!

حکومت اسلامی ای که با کمک «مرگ بر شاه» پدر من و مشتهای گره شده مادر من به روی کار آمد، امروز با رذالت هرچه تمام تر پا بر گلوی آنها نهاده است. فشار اقتصادی کمر مرد خانواده را خم کرده است، مسولیت خانواده ای با آینده مبهم تر از روز پیش، توان حتی یک روز اعتصاب، را از او گرفته است. پدر من هرچند امروز حسرت گذشته را می خورد ولی توان همراهی ندارد. مادر من از ترس زندانهای مخوف حکومتی که با نام اسلام تجاوز می کند، با التماس مرا از رفتن به خیابان و اعتراض منع می کند. پس سهم من، حق من از زندگی در وطنم چه می شود؟ شما که به من آموختید حق گرفتنیست پس مرا تنها نگذارید.

خواسته من بسیار ساده و ابتداییست، شاید پدر من سی سال پیش رأی "آری" داد، امروز حق من است که قاطعانه و آزاد بگویم "نـــــــــه"! بهای این "نه گفتن" خون و کشتار و حبس و شکنجه و تجاوز نبود، اخراج و تهدید هم نبود، اما می بینید که پایش ایستاده ام. بُتی که سی سال پیش با کمک پدر و مادر من برپا شد، امروز "باید" بدست من فرو ریزد. اگر حسرت از دیروز پدر من به امید به فردای من تبدیل نشود، نه من و نه نسل بعد از من فردایی نخواهیم داشت.
پدرم با من باش. . . حتی اگر چرخ زندگی با کار کردن برای دولت کودتا می گردد این زندگی برای من آینده ای نخواهد داشت . . . پدرم با من باش . . .


۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه

خامنه ای نمی تواند این شعله های خشم را نبیند.


سید علی خامنه ای چه بخواهد و چه نخواهد این شعله ها دامن او را خواهد گرفت، شعله های خشمی که روز به روز به او نزدیکتر می شود . . . برای بزرگتر شدن تصویر روی آن کلیک کنید.

۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

نمودار نحوه امتیاز دهی لینک در "بالاترین"

در این نمودار، نحوه امتیاز دهی به لینکهای مختلف بالاترین بر حسب زمان ترسیم شده است.

۱۳۸۸ مرداد ۲۶, دوشنبه

لوگوی جدید نیروی انتظامی و سپاه پاسداران !


پ.ن : کپی برداری و توزیع برای عموم آزاد و استفاده از انها به برادران سازمانهای مربوطه توصیه می گردد.

۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

صدا و سیما، رقیب عیسی مسیح (ع)


صدا و سیمای ایران با تکذیب خبر فوت ( بخوانید کشته شدن بعد از شکنجه های فجیع) و اعلام وجود 3 ترانه موسوی که یا در خارج از کشور هستند یا در رده سنی متفاوتی هستند، وی را زنده اعلام کرد و با این عمل رسما یکی از معجزات پیامبر خدا، عیسی مسیح را احیا کرد!
به نظر می رسد در برنامه های روزهای آینده این سازمان، سایر عزیزان شهید مثل ندا آقا سلطان، روح الامینی و سهراب و . . . را زنده و به نقط مختلف دنیا فرستاده خواهند شد!

۱۳۸۸ مرداد ۱۹, دوشنبه

لوگوی جدید کمیته امداد امام خمینی و هواپیمایی ایران !



پ.ن : کپی رایتی وجود ندارد، چاپ و استفاده، برای اطلاع رسانی موجب شادی روح طراح خواهد شد!


۱۳۸۸ مرداد ۱۷, شنبه

سهم میرحسین از انقلاب اسلامی (کاریکاتور)

کار بسیار پر معنایی است از Talal Nayer، کارتونیستی که علاقه زیادی هم به موضوع انتخابات ایران و کلا کشورهایی که برای رسیدن به دموکراسی تلاش می کنند دارد. علاوه بر این به نظر من این کارتون ساده وی هم نشان از شناخت عمقی وی از نقش میرحسین موسوی در تاریخ 30 ساله انقلاب اسلامی دارد. وی در بیان زندگی نامه میرحسین موسوی شاره ای به سوابق هنری وی نیز کرده است.



۱۳۸۸ مرداد ۱۴, چهارشنبه

آقای شریفی نیا، تو همانی که "پسری به رنگ شب" را نوشتی ؟



آقای محمدرضا شریفی نیا سلام!

در کودکي کتابي خواندم به نام " پسري به رنگ شب"، کتابي بود ظاهرا ویژه کودکان و تصويري، که فقط از سه رنگ تشکیل می شد :
سياه و سفيد و البته سرخ!، نويسنده و تصويرگر و اگر يادم باشد همه کاره : محمدرضا شريفي نيا ، چاپ سال 1356. زمانی که ظاهرا محمد رضای «شریعتی خوان» 22 ساله و من فقط یک کودک بودم. چه بهتر که هرچه در آرشيوم گشتم نيافتمش تا داغ دلم تازه نشود.
کتابي که براي من ِکودک نه بزبز قندي داشت نه سيندرلا. داستان هم نبود، حکايت بچه هاي سياه پوستي بود به رنگ شب، با دلهايي به رنگ روز که اسير ظلم مردماني به رنگ روز، اما با دلي به رنگ شب بودند. کتاب شيريني نبود، اما بارها ورق زدم تا با تلخي زندگی کنار آدمهاي سياه آشنا شوم. براي من آن کتاب شد دروازه ورود به دنياي آدم بزرگهايي که بد و خوبشان با رنگ ظاهرشان فرق مي کند.
ايام گذشت و من شدم بچه دوران جنگ، نوجوان سازندگي و جوان اصلاحات، آن کتاب هم شد پر فروش ترين کتاب کودک 30 سال اخير و شما، مرد راوي قصه روشن گري من، کسي که مرا با آدمهاي سياه دل و سياه رو و آدمهاي خونين دل رو سفيد رو آشنا کرده بود، شد بازيگر نقشهاي سفيد و سياه.
جوان روايت گر "پسری به رنگ شب"، که قصه آدمهاي سياه و سفيد را برايم گفتي، امروز خودت جزو خود آدمهاي دل سياه شدي. امروز من همان پسري به رنگ شب هستم؛ دولتي که تو در مراسم تاجگذاري اش حاضر بودي، روزگار من را سياه کرده، چشم مادرم را سرخ. اما من از همان کتابي که خودت نوشته بودي، آموختم که مي توان در روزگار سياه، روحي سفيد و پاک داشت. افسوس که خودت نياموختي.
با ده نمکی بودنت را بخشیدم، اما با احمدی نژاد و خامنه ای بودنت را چه کنم؟ تو هم مثل من حق انتخاب داشته ای، هرچند که چون هنرمند و باهوش می شناختمت بعید است احمدی نژاد را گزیده باشی، اما برای دیدن جنایتها و کشتارها و بی رحمی های کودتاچی، نیاز به هوش و ذکاوت چندانی نبود.

ارادتمند سابق
پسری به رنگ شب

۱۳۸۸ مرداد ۱۲, دوشنبه

همراه همیشگی علی خامنه ای، آقای وحید در لحظه تنفیذ


همین صحنه را با چهار سال پیش مقایسه کنید :





پسر خامنه ای در پشت صحنه تنفیذ نمایان است!


کم کم حضور پسر خامنه ای در بازی سیاسی کودتا آشکار تر می شود، در این تصویر که جز معدود تصاویر منتشر شده از دروغین ترین تنفیذ قرن است، پسر خامنه ای در پس زمینه، در کنار پرده ای که گویی کنار رفته است مشخص است! عکس بسیار سمبلیکی است!

۱۳۸۸ مرداد ۱۱, یکشنبه

ابطحی، امروز دوستداشتنی تر از دیروز!

کمیک اعترافات، در سیستم حکومت اسلامی داستان جدیدی نیست و همانطوری که پیشتر نشان داده شده است نه تنها اذهان عمومی اعتارافات را باور نمی کند، بلکه نتیجه عکسی در نظر عامه مردم دارد. اتفاقی که پیشتر برای علی افشاری نیز افتاد و بنا بر گفته شخص وی، پس از اعترافات و رهایی از زندان، حس شرم و اندوه فراوانی وی را فراگرفته بود که مشاهده عکس العمل مردم و باخبر شدن از حمایتهای دانشجویی برایش غیر قابل تصور بوده است. واکنشی که مسلما باز هم در برابر اعترافات دروغین رخ خواهد داد و قطعا حمایت مردمی با مورد پیشین قابل قیاس نیست.
مطمئنا چه محمد علی ابطحی و چه سایر آزاداندیشان دربند از راهپیمایی میلیونی، حمایت قاطع مردم و نیز ایستادگی قابل تقدیر کروبی / موسوی بی خبر هستند و چه بسا که وارونه ی حقیقت بهشان القا شده باشد. ابطحی، آقای وب نوشته ها، دیروز که در وبنوشته اش برایمان می نوشت و عکسهای معروف موبایلی اش، از پریروز که بیشتر به عنوان مشاور دولت اصلاحات می شناختیم، دوست داشتنی تر بود و امروز که کنارمان می بینیمش عزیزتر. ایکاش در لشگر نامردان مردی پیدا می شد و این هجمه حمایت و آزادی خواهی را به گوش آزادگان اسیر می رسلند.
علی افشاری، که بی اغراق حق بزرگی بر گردن جنبش دانشجویی و نگرش آزادیخواهی دانشجویان هم نسل و امروزش دارد، نکات ارزشمندی را در مصاحبه با VOA بیان می کرد. وی که جز افرادیست که بیشترین مدت حبس انفرادی و شکنجه های روانی را دارد، تن دادن به اعترافات زیر شکنجه های بخصوص روانی را امری طبیعی و بدیهی می دانست و با توجه به سابقه خویش، به بی اطلاعی زندانی از اوضاع بیرون زندان و تصور اینکه صحنه کاملا خالیست و نقش شکنجه ها در فروپاشی شخصیتی اشاره کرد. علاوه براین متن دادخواست را بسیار ضعیف و فاقد هرگونه ارزش حقوقی خواند. چرا که در آن تنها به جرایم سیاسی اشاره شده بود و کودتاچی درج جرایم گریز ناپذیر قضایی را فراموش کرده بود. با اینکه اعترافات برای ما قابل پیشبینی بود، اما ضعیفتر از آن چیزی بود که ما می پنداشتیم. در مجموع باید پذیرفت، ارزش قانونی اعترافات نه تنها صفر است، بلکه لزوم محاکمه دستگاه اعتراف گیر را می طلبد.
در مجموع باید پذیرفت که سطح دانایی و تنگنا و مشارکت مردم در اعتراضات بسیار بیشتر از زمان اعترافات علی افشاریست و قطعا قابل مقایسه با آن زمان نیست. پس بی راه نیست اگر بگوییم این اعترافات آتش خشم مردم را شعله ورتر خواهد ساخت که دامن حاکمان وقت را خواهد گرفت و عملا کودتاچی به دست خود شوک مجددی به جنبش مردمی وارد کرد تا همچنان به مسیر سبز خود ادامه دهد.

۱۳۸۸ مرداد ۱۰, شنبه

محمد علی ابطحی : Before - After


تصویر سمت چپ، در دادگاه فرمایشی
تصویر سمت راست محمد علی ابطحی، قبل از دستگیری،
فاصله زمانی، حدود 50 روز
همانطوری که می بینید، غذاهای رژیمی زندان و شنا در استخر اختصاصی وی را لاغر کرده است. علاوه براین مربی بدنساز اختصاصی با حرکات ویزه وزن وی را کاسته است. کبودی زیر چشم آقای وبنوشته ها به دلیل نور پرداری نامناسب است!

 
Header Image from Bangbouh @ Flickr