۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

نمادهای بکار رفته در لوگوی بالاترین به مناسبت زادروز نیما، ققنوس و قاصدک


روز 21 آبان، تولد نیما یوشیج، پدر شعر نو پارسی است. دو نماد اصلی بکار رفته در این لوگو، ققنوس و قاصدک می باشند. ققنوس نام پرنده افسانه ای است که عنوان یکی از معروف طرین و انقلابی ترین اشعار نیما می باشد که در سال 1316 آن را سرود. در فاصله شعر معروف افسانه تا ققنوس یعنی بین سالهای (1300 تا 1316) نیما فقط اشعاری در قالب سنتی می سرود.اما ققنوس معنای دیگری نیز دارد. ققنوس پرنده ای افسانه ایست که عمری دراز و هزار ساله دارد که هر چند سال یکبار تخم می‌گذارد و بلافاصله آتش می‌گیرد و می‌سوزد و از خاکستر آن دوباره متولد می‌شود. علامه دهخدا گويند ققنوس هزارسال عمر کند و چون هزار سال بگذرد و عمرش به آخر آيد هيزم بسيار جمع سازد و بر بالای آن نشيند و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال بر هم زند چنانکه آتشی از بال او بجهد و در هيزم افتد و خود با هيزم بسوزد و از خاکسترش بيضه‌ای پديد آيد و او را جفت نمی‌باشد و موسيقی را از آواز او دريافته‌اند.


در حقیقت ققنوس نماد استحاله در بوجود آمدن شعر نو پارسی ازسبک سنتی که عمری چندصد ساله دارد، است. که با اینکه جاودان است، اما تبدیل می شود.
اما نماد دوم، قاصدک است. یکی از عمده ویژگیهای شعر نوی نیما استفاده از طبیعت است که در شعر "می تراود مهتاب" پایبندی وی را به عناصر طبیعی مشاهده می کنیم و همچنین قاصدک نیز همچون ققنوس با از بین رفتن خود نسل جدیدش را بوجود می آورد.
لوگو دیگری که برای این روز طراحی شده بود، در زیر آمده است که در ان بیشتر به عناصر طبیعی اشاره شده بود و مفهوم نوگرایی و شعر نو در ان دیده نمی شد.
ققنوس


ققنوس ، مرغ ِ خوشخوان ، آوازه‌ی ِ جهان
آواره مانده از وزش ِ بادهای ِ سرد ،[1]
بر شاخ ِ خيزران ،
بنشسته است فرد .
بر گرد ِ او به هر سر ِ شاخی پرندگان .


او ناله‌های ِ گمشده ترکيب می‌کند ،
از رشته‌های ِ پاره‌ی ِ صدها صدای ِ دور ،
در ابرهای ِ مثل ِ[2] خطی تيره روی ِ کوه ،
ديوار ِ يک بنای ِ خيالی
می‌سازد .


از آن زمان که زردی ِ خورشيد روی ِ موج
کمرنگ مانده است و به ساحل گرفته اوج
بانگ ِ شغال و ، مرد ِ دهاتی
کرده‌ست روشن آتش ِ پنهان ِ خانه را ،
قرمز به چشم ، شعله‌ی ِ خردی
خط می‌کشد به زير ِ دو چشم ِ درشت ِ شب
وندر نقاط ِ دور ،
خلق‌اند در عبور


او ، آن نوای ِ نادره ، پنهان چنان‌که هست ،
از آن مکان که جای گزيده‌ست می‌پرد .
در بين ِ چيزها که گره خورده می‌شود
با روشنی و تيرگی ِ اين شب ِ دراز
می‌گذرد .
يک شعله را به پيش
می‌نگرد .


جايی که نه گياه در آنجاست ، نه دمی
ترکيده آفتاب ِ سمج روی ِ سنگ‌هاش ،
نه اين زمين و زندگی‌اش چيز ِ دلکش است ،
حس می‌کند که آرزوی ِ مرغ‌ها چو او
تيره‌ست همچو دود . اگر چند اميدشان
چون خرمنی ز آتش
در چشم می‌نمايد و صبح ِ سفيدشان .
حس می‌کند که زندگی ِ او چنان
مرغان ِ ديگر ار به‌سر‌آيد
در خواب و خورد ،
رنجی بود کز آن نتوانند نام برد . [3]

آن مرغ ِ نغزخوان
در آن مکان ِ زآتش تجليل يافته ، [4]
اکنون به يک جهنّم تبديل يافته ،
بسته‌ست دمبدم نظر و می‌دهد تکان
چشمان ِ تيزبين .
وز روی ِ تپّه
ناگاه ، چون به جای پر و بال می‌زند
بانگی برآرد از ته ِ دل سوزناک و تلخ ،
که معنی‌اش نداند هر مرغ ِ رهگذر .
آنگه ز رنج‌های ِ درونی‌ش مست ،
خود را به روی ِ هيبت ِ آتش می‌افکند .


باد ِ شديد می‌دمد و سوخته‌ست مرغ
خاکستر ِ تن‌اش را اندوخته‌ست مرغ !
پس جوجه‌هاش از دل ِ خاکسترش به در .


------------ بهمن 1316

می تراود مهتاب


می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
نیست یک دم شکند خواب به چشم کس ولیک
غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم می شکند
نگران با من استاده سحر
صبح می خواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را
در جگر لیکن خاری
از ره این سفرم می شکند
نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم می شکند
دست ها می سایم
تا دری بگشایم
بر عبث می پایم
که به در کس آید
در و دیوار به هم ریخته شان
بر سرم می شکند


***

می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
مانده پای آبله از راه دراز
بر دم دهکده مردی تنها
کوله بارش بر دوش
دست او بر در، می گوید با خود:
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم می شکند


1 نظرات:

ali گفت...

سلام.شعبه ی دیگر «کشتارگاه کهریزک» بازداشتگاه «خورین ورامین»

بار گنج به لبنان نرسید

5ر18 میلیارد دلار پول ایران به چنگ دولت ترکیه افتاد!

 
Header Image from Bangbouh @ Flickr